دو داستان پیرامون توکل به خدا
توکل حضرت ابراهیم(علیه السلام)
در داستان ابراهیم (ع) میخوانیم: هنگامی که ابراهیم (ع) را در منجنیق گذاشتند، عمویش آذر آمد و سیلی محکمی به صورت او زد و گفت: از مذهب توحیدیت بازگرد ..
{ابراهیم(ع) اعتنایی به او نکرد} در این هنگام خداوند فرشتگان را به آسمان دنیا فرستاد تا نظاره گر این صحنه باشند.
همه موجودات از خدا تقاضای نجات ابراهیم (ع) را کردند. از جمله زمین گفت: پروردگارا! بر پشت من بنده موحدی جز او نیست و اکنون در کام آتش فرو می رود.
خطاب آمد:
اگر او مرا بخواند؛ مشکلش را حل میکنم. جبرئیل در منجنیق به سراغ او آمد و گفت: ای ابراهیم (ع) ! به من حاجتی داری تا انجام دهم؟
ابراهیم (ع) گفت: به تو نه؛ اما به خداوند عالم آری!
و هنگامی که ابراهیم (ع) به میان اتش پرتاب شد، خداوند به آتش وحی فرستاد:
سرد و سالم باش برای ابراهیم (ع) {در این هنگام آتش خاموش و به محیطی آرام بخش مبدل گشت} و جبرئیل در کنار ابراهیم (ع) قرار گرفت و با او به گفتگو نشست. نمرود از فراز جایگاه با خود چنین گفت:
«من اتخذ الها فلیتخذ مثل اله ابراهیم(ع)؛ ۱
اگر کسی می خواهد معبودی برای خود برگزیند، همانند معبود ابراهیم(ع) را انتخاب کند.