در نکوهش مـراءّ . . .
در نکوهش مـراءّ
قالَ الصّادِقُ (عَلَیهِ السَّلام):
حضرت امام صادق (عَلَیهِ السَّلام) می فرماید که:
اَلمِرآءُ دآءُ دَوِیٌّ، ولَیسَ فی الاِنسانِ خَصلَةُ بِشَرٍّ مِنهُ.
مجادله و منازعه، دردی است بسیار سخت و نیست در انسان هیچ
خصلتی بدتر ا زجدال و نزاع، هر چند بحث علمی باشد.
وَ هُوَ خُلُقُ اِبلیسَ وَنِسبَتُهُ.
یعنی: جدال، صفت ابلیس است و منبع و منشأ این صفت خبیثه او بوده، در زمانی که مأمور شد به سجود آدم و به شبهه باطله: خَلَقتَنی مِن نارٍ وَخَلَقتَهُ مِن طین؛ اعراف / 12 ،
عجب و کبر به خود راه داد، و از این سعادت عظمی محروم شد و در سلک خاسرین منسلک گردید.
فَلا یُماری فی اَیِّ حالٍ کانَ اِلاّ مَن کانَ جاهِلاً بِنَفسِهِ وَبِغَیرِهِ، مَحروُماً مِن حَقایِقِ الدّینِ.
پس، هر گاه دانستی که ممارات و مجادله، صفت ابلیس است، پس
مجادله نمی کند در هیچ حال مگر کسی که جاهل باشد به نفس خود و به غیر؛ و محروم
باشد از معارف و حقایق دینی. چه هر که راه به عجز و قصور خود برد و به جهل خود
اعتراف نمود و دانست که علم به حقیقت اشیاء، چنانکه باید و شاید مخصوص حضرت باری و
نفوس مقدّسه است، و به مضمون: فَوقَ کُلِّ ذِی عِلمٍ
عَلیمٌ: دانا و شناسا شد، راه مجادله و
منازعه بر خود می بندد و اقدام به او هرگز نمی کند.
رُوِیَ اَنَّ رَجُلاً قالَ لِلحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ: اِجلِس حَتّی نَتَناظَرَ فی الدّینِ، فَقالَ: یا هذا اَنَا بَصیرٌ ِدینی،مَکشوفٌ عَلَیَّ هُدایَ؛ فَاِن کُنتَ جاهِلاً بِدینِکَ فَاذهَب فَاطلُبهُ؛ مالِی وَلِلمُماراةِ؟.
حدیث است که: شخصی به خدمت حضرت امام حسین آمد و گفت: یا حضرت، بنشین ساعتی؛ تا با تو مباحثه کنیم در مسائل دینی. حضرت فرمود که: ای فلان من به دین خود عارف هستم و را ه حقّ بر من واضح است، اگر تو جاهلی و راه به دین خود نبرده ای، برو و طلب دین خود کن که منازعه و مجادله کار ما نیست و مرا به این صف خبیث راهی نه.
وَاِنَّ الشَّیطانَ لَیُوسوِسُ لِلرَّجُلِ وَیُناجیهِ، وَیَقوُلُ: ناظِرِ النّاسَ فی الدّینِ لِئَلاّ یَظُنّوا بِکَ العَجزَ وَالجَهلَ.
می فرماید که: منشأ مجادله و مناظره، وسوسه شیطان است به آدمی و شیطان به آدمی وسوسه می کند و می گوید که: بحث کن با علما، د رمسائل دینی تا مردم نگویند که: تو عاجزی و جاهلی.
ثُمَّ المِرآءُ لا یَخلوُ مِن اَربَعَةٍ اَوجَةٍ.
می فرماید که: مباحثه و مجادله د رمسائل علمی، خالی از چهار احتمال نیست...
اِمّا اَن تَتَماری اَنتَ وَصاحِبُکَ فیما تَعلَمانِ، فَقَد تَرَکتُما بِذلِکَ النَّحیحَةَ، وَطَلَبتُما الفَضیحَةَ، وَاَضَعتُما ذلِکَ العِلمَ.
یکی ـ آنکه مباحثه در مسئله ای است که هر دو علم به او دارند و در مدّعا هر دو متفّق هستند و نزاع ایشان د رصحّت و فساد دلیل است؛ و این نیست مگر ترک نصیحت و اظهار فضیلت، و این عین فضیحت است و رسوائی. چرا که به اتّفاق د رمدّعا جدل کردن، د ردلیل فایده چندان ندارد؛ چه فساد دلیل مستلزم فساد مدّعا نیست، هر چند عکس لازم است.
اَو تَجهَلانِهِ فَاَظهر تُما جَهلاً.
دوم ـ آنکه هر دو جاهل باشند و هیچ کدام راه به حق نبرده باشند و از راه جهل و نادانی با هم مجادله کنند، مباحثه ای این چنین نیز اظهار جهل فایده ای ندارد.
وَاِمّا تَعلَمُهُ اَنتَ فَظَلَمتَ صاحِبَکَ بِطَلَبِکَ عَثرَتَهُ.
سوم ـ آنکه تو عالمی به مسئله و غرض تو از مباحثه، اظهار تسلّط و تفوّق است بر خصم؛ و این نیز غرض فاسد و خصلت کاسد است و مذموم است.
اَو یَعلَمُهُ صاحِبُکَ فَتَرَکتَ حُرمَتَهُ، وَلَم تُنزِلهُ مَنزِلَتَهُ.
(چهارم) - یا خصم تو، محقّ است و علم دارد به آنچه می گوید و تو رعایت حرمت او نمی کنی و فرود نمی آری او را بجای خود. و این نیز ظلم است و مذموم است و خصلت بد است.
وهذا کُلُّهُ مَحالٌ لِمَن اَنصَفَ وَقَبِلَ الحَقَّ.
و هر کدام از این چهار احتمال، محال است و باطل. چنانکه به تفصیل مذکور شد.
وَمَن تَرَکَ المُماراةَ فَقَد اَوثَقَ ایمانَهُ، وَاَحسَنَ صُحبَةً دینِهِ، وَصانَ عَقلَهُ.
و هر که ترک کرد مجادله را، پس به تحقیق که محکم کرده است ایمان خود را، و نیکو داشته است صحبت دین خود را، و حفظ کرده است عقل خود را از امتزاج و اختلاط به خواهش نفسانی. یا مراد حفظ عقل باشد از نقصان.
و مؤ یّد این حال است قول حکما که: «اِنَّ مَلَکَةَ التَّوثُّبِ کَمَلَکَةِ التَّخَیُّلِ فی ایراثِ الوَهنِ فی المَدرَکِ »؛ یعنی: چنانکه ملکه تخیّل، موجب تزییف عقل است و عقل را نابود می کند، ملکه مجادله نیز، موجب وهن و تضییع عقل است.
مصباح الشریعة
تالیف عالم ربانی عبدالرزاق گیلانی
- ۹۶/۱۱/۰۶